شیراز شهری است که به محض شنیدن نامش، به یاد شعر میافتیم. گشتن در شیراز بییاد بزرگ شاعرانی که در خاک آن خفتهاند، لطفی ندارد و به دل نخواهد نشست. پیش از هر نام باستانی و تاریخی که با پارس در پیوند است، نام سعدی و حافظ و خواجو و حمیدی به یادها میآید.
از دروازه قرآن و تنگ اللهاکبر پا در شهر میگذاریم و با دیوانی از حافظ و کلیاتی از سعدی در دست، با هم بر گرد شهر میگردیم. از آب رکناباد مینوشیم، در نارنجستان باغ ارم زیر سروی مینشینیم، بر سر سنگ سعدی غزلخوان میخندیم، از تربت حافظ مدد میخواهیم و میگرییم و در شهر شعر ایران گام میزنیم.
آرامگاه خواجو؛ مهمان چندصدساله شیراز
اینجا آرامگاه خواجوست که خود میگوید: جان من جرعه عشق تو نریزد بر خاک/ مگر آنروز که در خاک بریزد بدنم. آرامگاه خواجو، در دامنه باباکوهی است و اگر به آنجا بروید، از شدت تبعیضی که ما بین شعرای معروف و کمتر شناخته شدهمان میگذاریم، شوکه میشوید.
آرامگاه خواجوی کرمانی که حافظ میگفت تقلید او را میکند (دارد سخن حافظ رنگ سخن خواجو) فقط یک اتاق دارد. روی دیوارهای آن، دوتا از غزلیات خواجو به خط نستعلیق کاشیکاری شده با این مطلعها:
دوش میکردم سؤال از جان که آن جانانه کو؟ / گفت: بگذر زان بت پیمان شکن پیمانه کو؟ ...
و دیگر به مطلع: صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتم / از نسیم صبح بوی زلف جانان یافتم ...
کمی بالاتر از مقبره خواجو چند غار به چشم میخورد. یکی از آنها غاری است که محل عبادت و ریاضت زاهدان و مشایخ بوده و گویا خواجو نیز مدتی در آنجا به عبادت مشغول بوده است.
غار دیگر که در دهانه آن طاقی ضربی از نوع طاق کجاوهای از سنگ و آجر زده شده محل قبر خواجه عمادالدین محمود، وزیر معروف شاه شیخ ابواسحاق اینجو است. در کنار این غار نقش برجستهای از جنگ رستم و شیر دیده میشود که به دستور حسینعلی میرزا، فرمانفرمای فارس در 1218 ق ساخته شده.
در کنار آن هم نقش برجسته ناتمامی از فتحعلی شاه قاجار هست. مجسمهای از خواجه هم هست که باید خودتان انصاف داشته باشید و در جایی که خلوت و بدون مامور است، هوای میراث فرهنگی را داشته باشید. در ضمن، اینجا برخلاف حافظیه و باغ سعدی هیچ فروشگاهی نیست که بتوانید مجموعهای از اشعار خواجو را از آن بخواهید. خوب است قبلا آن را تهیه کنید.
تل الله اکبر؛ رسیده بر سر الله اکبر شیراز
تل الله اکبر، در واقع جای گردش نیست و فقط خودتان میتوانید یک کم جلوتر از آرامگاه خواجو توقفی بکنید و در این مکان مورد علاقه حافظ دمی بنشینید و از آب معروف رکنآباد بنوشید. اینکه چرا به این تپه یا کوه، «الله اکبر» میگویند ظاهرا به خاطر این بوده که قبلا بر روی آن اذان میگفتهاند. اما چنان که حافظ تعریف میکند: «خوشا سپیده دمی باشد آنکه بینم یار / رسیده بر سر الله اکبر شیراز ».
به جز این، علاقه شدید حافظ به تل الله اکبر یک دلیل دیگر هم دارد؛ نهر معروف رکن آباد که عضدالدوله دیلمی آن را ساخته و صحرای مصلی، باغ نو، تکیه هفت تنان و چهل تنان و تکیه خود حافظ را سیراب میکرد و آب بسیار سبکی هم بود، از همین تنگه رد میشد و به شهر میآمد.
ظاهرا حافظ هم به این آب و خوردنش از اینجا علاقه فراوانی داشته: «بده ساقی میباقی که در جنت نخواهی یافت / کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلی را ، فرقست از آب خضر که ظلمات جای اوست / تا آب ما که منبعش الله اکبر است». خلاصه که با توقف در این منطقه، میتوانید هم استراحتی بکنید و هم یادی از خواجه. کسی چه میداند؟ شاید حافظ هم با خوردن این آب شاعر شده باشد.
آرامگاه سعدی؛ الا ای که بر خاک ما بگذری
مزار سعدی یا به قول شیرازیها، شیخ در شمال شرقی شیراز، آخر خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است. فقط یادتان باشد که همراه داشتن یک نسخه جمعوجور و ترجیحا پالتویی از غزلیات سعدی، برای کوک و کامل شدن این کیف، واجب است.
اینجا خانقاه سعدی بوده که آخر عمرش را همینجا گذرانده و بوستان و گلستان را هم همینجا نوشته است. بنای سادهای که آرامگاه سعدی دارد، به قشنگی بنای حافظیه نیست ولی بد نیست بدانید که طراح این بنا، آندره گدار فرانسوی است که موزه ملی ایران را هم او طراحی کرده است.
آرامگاه باباکوهی؛ ندانی که بابای کوهی چه گفت
باباکوهی یا کوه سبو، نام کوهی است نزدیک تنگه اللهاکبر که چند غار دارد. ظاهرا این غارها در گذشته محل زندگی عارفی بوده که حالا همانجا مدفون است، به اسم ابوعبدالله محمدبن عبدالله معروف به ابن باکویه (227-442ق).
ظاهرا «باباکوهی» هم صورت عامیانه همین باکویه است. گویا این جناب باکویه یا باباکوهی، با شیخ ابوسعید ابوالخیر آشنا بود و شاگردی مثل خواجه عبدالله انصاری داشت. عمر طولانی (به نقلی 105سال) کرد و اشعاری هم به او منسوب است.
سعدی در باب پنجم بوستان به باباکوهی و شعر او ارجاع داده: ندانی که بابای کوهی چه گفت/ به مردی که ناموس را شب نخفت/ برو جان بابا در اخلاص پیچ/ که نتوانی از خلق بربست هیچ/ کسانی که فعلت پسندیدهاند/ هنوز از تو نقش برون دیدهاند/ چه قدر آورد بنده حور دیس/ که زیر قبا دارد اندام پیس.
بین شیرازیها معروف است که زیارت مزار باباکوهی برای برآورده شدن حاجتها مجرب است. حتی طبق افسانهای حافظ هم در جوانی به زیارت باباکوهی میرود و از او طبع روان میخواهد.
رسول پرویزی با همین ماجرا داستان کوتاهی نوشته با عنوان «درویش باباکوهی آرام مرد». داستان درباره درویشی است که سالهاست در باباکوهی اعتکاف کرده و برای راوی میگوید که با توکل به خدا روزگار میگذراند و مثلا یک بار توی چله زمستان بیآب و غذا و عاجز مانده بوده وسط برف که میبیند جاهلی وسط آن برف و بوران با یک قابلمه غذا از راه رسید.
قضیه این بوده که جاهل با رفقا شرط بندی کرده بوده سر اینکه چه کسی میتواند توی این هوا قابلمه غذا ببرد برای درویش و از او میخواهد که بعدا برای دوستانش شهادت بدهد که او واقعا قابلمه را آورده است.
حالا نباید از این داستان بترسید و فکر کنید که جاهل آن قصه یک قله بلند و دشوار را بالا رفته بوده. نه، باباکوهی قله کوتاهی است و از پای کوه تا مزار باباکوهی فقط یک ربع راه است؛ همهاش هم پله یا سنگفرش. برای همین باباکوهی یکی از پاتوقهای پیادهروی صبحگاهی شیرازیهاست.
نارنجستان قوام؛ الماس سبز
نارنجستان قوام یا باغ قوام، باغی است که علی محمدخان (قوام الملک دوم) و پسرش محمدرضاخان (قوام الملک سوم) والیهای ناصرالدینشاه در شیراز، حدود 130سال قبل آن را ساختند.
معلوم است که از یک حاکم چیز شاعرانهای درنمیآید. دلیل آوردن اسم نارنجستان در این فهرست شاعرانه، چیز دیگری است. در ضلع غربى نارنجستان قوام، عمارت زیبایی هست که به دلیل سکونت خانم زینتالملوک قوامی، دختر قوامالملک چهارم، به این نام معروف است.
این عمارت که در واقع اندرونى خانه قوام بوده، هم خودش بنای دیدنی و زیبایی است و هم محتویاتش. در زیرزمینهای این خانه یک موزه مردمشناسی هست که مجسمه مومی تمام شخصیتهای برجسته تاریخ شیراز را در آن میتوانید پیدا کنید؛ از جمله شاعران و نویسندگان شیرازی.
این موزه در شیراز یکی از معدود جاهایی است که خرید بلیتش خیلی سفت و سخت است. به جز این، باغ قوام یک شهرت ادبی دیگر هم دارد. ماجرا از این قرار است که آگاتا کریستی زمانی که از همسر اولش جدا شده بود، تصمیم گرفت برای فراموش کردن ماجرا به سفر برود. او به بغداد آمد.
حاصل این سفر دو چیز بود؛ یکی داستان «قتل در قطار سریع السیر شرق» و دوم آشنایی با ماکس مولان که با او ازدواج کرد. آگاتا کریستی و ماکس مولان برای ماه عسل به شیراز و به خانهای در نزدیکی همین نارنجستان قوام آمدند.
زیبایی این نارنجستان کریستی را تحت تاثیر قرار داد. او در بازگشت به لندن یک گالری عکس از نارنجستان برگزار کرد که بعدها به شکل کتاب هم درآمد. عنوان این کتاب بود «الماس سبز» که در واقع نارنجستان را به الماس تشبیه کرده بود. آگاتا کریستی یک داستان پلیسی کوتاه هم با عنوان «خانهای در شیراز» دارد که موضوعش ماجرای قتلی است در نارنجستان قوام؛ البته این داستان به فارسی ترجمه نشده.
و باز آرامگاه سعدی؛ زخاک سعدی شیراز بوی عشق آید
ساختمان مقبره، سال 1331 ساخته شده، از بیرون به شکل مکعب است اما داخل، هشت ضلعی میشود و در واقع داخل آن قشنگتر از بیرون آن است. روی این هشت ضلع آرامگاه، شعرهای خود سعدی نوشته شده و همه هم اشعاری است درباب مرگ؛ مثلا در ضلع غربی، قصیدهای با این مطلع نوشته شده: خوش است عمر، دریغا که جاودانی نیست/ پس اعتماد بر این چند روز فانی نیست».
در ضلع شمال شرقی ابیاتی از بوستان با این مطلع درج شده: «الا ای که بر خاک ما بگذری / به خاک عزیزان که یاد آوری». همینطور تا برسیم به ضلع شمال غربی که غزل معروف سعدی حک شده: «به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست».
روی سنگ قبر هم شعر معروف سعدی درباره پیامبر(ص) به صورت برجسته کار شده است: کریم السجایا، جمیل الشیم / نبی البرایا، شفیع الامم/... »در جلوی این رواق، حوضی است که مثل حوض حمام فین کاشان مردم در آن سکه میاندازند و اگر سکه توی سوراخ وسط حوض بیفتد، ظاهرا نشان بخت بلند است.
یک حوض دیگر هم در مجموعه آرامگاه سعدی هست که از آب قنات این مجموعه پر میشود و به «حوض ماهی» معروف است. میگویند این حوض را که در سمت چپ آرامگاه است خود سعدی ساخته بوده و بردن از آب این حوض برای شستوشو در شب چهارشنبهسوری، از معتقدات مردم شیراز است.
حافظیه؛ بر سر تربت ما گر گذری همتخواه
آرامگاه حافظ در شمال شیراز و در یک قبرستان قدیمی به اسم خاک مصلی است که خود حافظ هم در اشعارش اسمش را برده. حافظ بر خلاف سعدی از همان اول گنبد و بارگاهی داشته.
پسرهای تیمور، شاه عباس صفوی، نادرشاه و کریمخانزند هر کدام برای حافظ بنایی ساختند تا اینکه این بنای امروزی در سال 1328 برای حافظیه ساخته شد. سنگ مرمر خود مقبره حافظ، هنوز همانی است که کریمخان زند آماده کرده بوده. روی آن نوشتهاند: «بر سر تربت ما چون گذری همتخواه / که زیارتگه رندان جهان خواهد شد». دورتادور حافظیه، غزلهای حافظ روی دیوارها نوشته شد.
اما معمولا خواندن آنها از روی دیوار به خاطر ازدحام جمعیت کار بسیار سختی است. اما لازم نیست با خودتان دیوان ببرید. پیرمردهایی که فال حافظ را با آداب کامل برایتان میگیرند، معمولا یک نسخه دیوان حافظ هم به شما میدهند.
اینجا یک انجمن دوستداران حافظ هم هست که خیلی راحت میتوانید عضو آن شده و در جریان تحولات فرهنگی مرتبط با حافظ قرار بگیرید. دیگر اینکه در حافظیه بیشتر از همه جاهای دیگر شیراز شما سیاح خارجی میبینید و بهتر است کمی مراعات هم بکنید.
دورتادور مزار خواجه، مقبره بسیاری از شعرا و شخصیتهای تاریخ و معاصر هست که اگر خوب دقت کنید میتوانید اهلی شیرازی، فریدون توللی، دکتر حمیدی شیرازی و رسول پرویزی را هم در بین آنها بیابید.
باغ ارم؛ باد بزمت به خوشی خوبتر از باغ ارم
باغ در فرهنگ ایرانی از جایگاه ویژهای برخوردار است. شیراز هم از قدیم به داشتن باغها و تاکستانهایش مشهور بوده. حتی بعضی به باوری عامیانه معتقدند که شیراز به معنای مرکز انگور خوب است (ترکیب واژه «شیر» به معنای شیرین و خوب با «راز» که در فارسی به رز کوتاه شده).
بیشتر باغهای شیراز در شمال غرب آن و در مناطق قصردشت، چمران و معالیآباد جای دارند. از بین این باغها چندتایی هم هستند که قدمت تاریخی دارند؛ مثل باغ ارم، باغ عفیفآباد، باغ دلگشا و باغ جهاننما. از بین این چهار باغ، باغ ارم از همه قدیمیتر است و حتی کاشیکاریهایی در آن است که به زمان ساسانیان هم میرسد.
باغ ارم در شعر شاعران شیراز، مظهر خوشی و خرمی است: «تا به باغ ارم از خوشی و خوبی مثل است / باد بزمت به خوشی خوبتر از باغ ارم». اما حواستان باشد در شعر شعرای غیرشیرازی، منظور از ارم، بهشت شداد است.
به هرحال شما اگر به باغ ارم بروید، هم میتوانید از موزه گیاهشناسی آن دیدن کنید و هم به یاد بیاورید که حافظ و سعدی در این باغ قدم میزدند و آن شعرهای شاهکار را میگفتند.
همشهری سرزمین من